نسکافه-3

♦Day Dream♦
ســامر♥ژانــــ

نسکافه-3
پنج شنبه 11 تير 1394 | 17:33 | ysi♣_ |

درو ک باز کردم دیدم فریده..فرید یکی از دوستای خانوادگی ماس..ک در واقع یکی از دوستای نزدیک نازی هم هس. من:س..سلام*نازنین داشت ظرف میشست:کیه؟عشقته؟*(من تو دلم:این بازم شرو کرد دلم میخاد با کله برم تو روده ی باریکش.)من:نه فریده..*نازنین:فریده کیه دیگه*من:بفرمایید تو*فرید:مرسی..اینم برای خونه جدیدتون..*من:دست شما درد نکنه زحمت کشیدین قدم رنجه فرمو...*نازی:ساکت شو دیگه یاس:|*من خفه شدم.*نازنین:خوبی چ خبر چیشد اومدی اینجا؟*فرید:م..میخاستم ی چیزی بهت بگم نازنین.. میشه تنهها؟*من:اوه آره من مبرم اتاقم*..فرید:نازنین تو ک میدونی پدر و مادر یاس ایران نیستن ولی..بهم زنگ زدن و ازم خواستن ک بیام برای..* من در اتاقمو مثه گراز وا کردم و دویدم تو سالن:چیی؟چی؟برای چی بیای؟(عصبی شده بودم میترسم قرار باشه منو ببرن آلمان) فرید:برای خواستگاری.. * ی لجظه همجا ساکت شد و بعد نازنین عین ی خرس خندید:| *من:اصن شوخیه خوبی نبود..قلبم داشت از جا در میومد.*فرید اخم کرد:شوخی؟این ی تصمیمه جدیه..پس فردا هم قراره با ب..*من:هان؟0_0مگه میشه؟این امکان نداره!..(صدام میلرزید)*نازی:ااین ک خیلی خوبهه وای فک کن بچه هاشو ببینیمم*من:نازنین!*نازی خفه شد.من:تو چی داری میگی ؟مستی؟چیزی خوردی؟*فرید:نه مادر و پدرت گفتن ک بهتره زود تر ازدواج کنی..*من داد زدم:من فقط 20 سالمه!*فرید عصبی شد:منم 22 سالمه!*من:باید بهشون زنگ بزنم..نازنین شماررو بگیر..*نازنین شماررو گرفت و گوشیو داد ب من..هر بار ک بوق میزد ترسم بیشتر میشد..*من:الو؟.. * -دخترم ما توی ی وضعیت اورجنسی هستیم اگرم در مورد فرید میخای بدونی خودش همرو برات توضیح میده..*بوق-بوق-بوق-بوق....چشام پر اشک شد:برو بیروون..*فرید:چی؟*من داد زدم:برو بیروون میگم ..*نازنین :الان از سرش بخار میاد بیرون..برو دیگه!*فرید:باشه..خدافز..تا...* من گریم گرفته بود و نشستم پشت در..


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تگ ها:

Codes

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





Susa Web Tools