امروزم مثه روزای تابستونیه دیگه..خسته و کوفته افتادم رو کاناپه..درسته ب خونه ی مجردیه ولی معنی نمیشه نتونی با کفش بشینی رو مبل خونتتلفن خونه چشمک میزد.ی پیغام بود از طرف نگار :*یاسی اگه میتونی امروز بیا بعده دانشگاه خونه ی ما ک با هم بریم پارک.*ب نگار زنگ زدیم:*الو نگارم اوه ببخشید کاملا یادم رفته بود پیامارو چک کنم الان میام*سریع پاشدم رفتم پارک.نگارو با تارا دیدم پشت ی درخت نشستن دارن سیگار میکشن -بچه ها :|بازم سیگار ؟ *تارا با لحن لشیانه:بشینیم چیکر کنیم تو این مملکت..تو بیس سالگی ی شغل نداریم سرهم کنیم پول ی ماشین در آریم* *نگار:این بازم حرف ماشین ماشین زد:|*من:بازم فواد شامپانزه دله تارامو تیکه تیکه کرده؟:
|* تارا:زشته ولی خیلی خوبه:(* نگار:آره فواد رفته پیش نسترن ..نسترنم اصن نمیدونسته ک اینا با هم دوستن* من: من..من نمیدونم شما ها مشکلتون چیه در عمق جوانی میوفتین تو دام عشق؟*تارا:حالا اگه توام اینجوری نشدی :\* نگار:یاسی اصن اینجوری نیس واسش مهم نیس*منم عین خنگا نشسته بودم زر و زرای اینارو گوش میدادم*من:حالا چرا منو صدا کردین؟*تارا :خو مثلا تو باس منو آروم کنی :(*من:هه هه من همون چارده سالگی آرومت کردم با یه چک دیگه واس هف پشتم بســه:|*نگار:ناراحت نباش عشقوولیی*تارا سیگاررو له کرد زیر پاش:باشه نگاری* فردا صوب بعده کلاس فیزیک دامپزشکی با عقیق رفتیم یکم فروشگاهارو بگردیم و حوصله ی ب فاک رفتمونو ب فاک ببریم:|و از اونجایی ک خیلی دست و دلبازه هر چی خرید واس خودش بود جز ی پاستیل سبز شکریک اونم ب زور ازش گرفتم.:|.. تو راه ک بودیم عیق یهو دستمو کشید توی ی مغازه ی لوازم الکتریکی و یه پیرمرد ک صاحب مغازه بود هم باا تعجب ب ما نگاه کردد*من آروم:چیشده؟:|*عیق:خوزه تو پاساژه(خوزه ی اسم رمزی بود.)* من:ولش کن ما ک دیگه باهاش هیچ حسابی نداریم*(خب خوزه ی فامیل بود ک با تک تک دوستامون وارد رلشنشیپ شده بود.!-_-)...عیق و کشوندم بیرون..و ناگهان با صحنه ای مواجه شدیم ک خوزه در چهار سانتی متری مون هس...
نظرات شما عزیزان:
[ ردیاب ارزان ماشین ]
[ جلو پنجره جک جی 5 ]
تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان CELEBRITY NEWS و آدرس tooot.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.